1403-09-01 تیم LIVE TSE
ماهیت معامله گری – روانشناسی بازار
1402-04-15 مجتبی لطیفی
مقدمه
روانشناسی بازار به معنی بررسی رفتار بازار است، رفتار بازار بر اساس دو مؤلفه مهم یعنی ریسک پذیری و ریسک گریزی سنجیده میشود. زمانی که بازار رشد میکند، نشان دهنده ریسک پذیری در معامله گران است و همچنین زمانی که بازار شروع به اصلاح میکند، نشان دهنده ریسک گریزی معامله گران در بازار است. در واقع ماهیت معامله گری یعنی ریسک پذیر عمل کردن. همچنین یکی از مهمترین مهارتهای که هر معاملهگر باید در بازارهای مالی داشته باشد، مهارت ریسک پذیری، چگونگی ریسک پذیری و مدیریت کردن ریسک است.
در این مقاله به بررسی تفاوتهای معامله گران بنیادی، تکنیکالیست و ذهنی میپردازیم و قصد داریم نقاط ضعف و قدرت این معامله گران را بررسی کنیم.
ماهیت معامله گری - فاندامنتال
در اوایل جامعه معاملهگری، معاملهگری افراد بر اساس تحلیلهای بنیادی صورت میگرفت. تحلیلگرهای بنیادی که به تحلیلگرهای فاندامنتال نیز معروف هستند، از محاسبات ریاضیات ساده بر روی صورتهای مالی برای بازارهای مالی استفاده میکنند. این تحلیل گران در بازار دیدگاه متفاوتی نسبت به معاملهگران دارند و معمولاً معاملات خود را بر اساس گزارشهای فصلی تنظیم میکنند و ممکن است ماهها با یک پوزیشن معاملاتی باشند.
ابزار تحلیل این گروه از معاملهگران، محاسبات ریاضی است که باعث میشود تحلیلهای بر اساس قطعیت انجام دهند، بهعنوان مثال برخی از تحلیلگرهای بنیادی از مدلهای ریاضی استفاده میکنند و میگویند که بازار باید رشد کند و از لفظ باید در تحلیل خود استفاده میکنند درحالیکه بازارهای مالی پویا هستند و ماهیت معامله گری یک عدم قطعیت است.
یکی از مشکلات اصلی تحلیل بنیادی، عدم توانایی در مشخص کردن نقطه ورود، حد ضرر و حد سود بود که باعث میشود معاملهگر در بازار دچار عدم تمرکز و سردرگمی شود.
ماهیت معامله گری - تکنیکالی
با گذشت زمان و پیشرفت فناوری، برخی از تحلیلگران به سمت تحلیل تکنیکال سوق پیدا کردند. چرا که تحلیل تکنیکال مشکلات تحلیل بنیادی را پاسخ میدهد و نقطه ورود، حد ضرر و حد سود را برای فرد مشخص میکند. همچنین با گذشت زمان معاملهگران متوجه شدند که پول عامل اصلی حرکات بازار است و برخی افراد تحلیل بنیادی را با تحلیل تکنیکال جایگزین کردند و شروع به مطالعه رفتارهای گذشته بازار کردند.
تحلیل تکنیکال نسبت به تحلیل بنیادی، بیشتر با احتمالات سر و کار دارد و قطعیت تحلیلگران بنیادی را ندارد. همچنین یکی دیگر از ویژگیهای تحلیل تکنیکال، سهولت مشخص کردن نقطه ورود، حد سود و حد ضرر در معامله است که به معاملهگر کمک بسزای میکند.
بااینحال تکنیکال نیز مشکلات خود را دارد، بهطوریکه اگر معاملهگر زودتر از نقطه ورود، وارد معامله شود، نشان میدهد که دچار حس طمع شده است. اگر معاملهگر نسبت به نقطه ورود، دیرتر عمل کند، نشان میدهد که دچار حس ترس، عدم اطمینان و… شده است.
ماهیت معامله گری - ذهنی
معاملهگران پس از کسب مهارت تحلیل بنیادی به سمت تحلیل تکنیکال رفتند، اما در تحلیل تکنیکال با موضوعی به نام مدیریت احساسات روبهرو شدند. دلیل مواجه با این موضوع در عدم توانایی معاملهگر در کسب سود از بازار است، چرا که یک شکافی بین میزان کسب سود از بازار و میزان رشد بازار وجود دارد.
بهعنوان مثال فرض کنید یک معاملهگر بر اساس تحلیل تکنیکال، احتمال شروع یک روند صعودی جدید را شناسایی میکند، ولی همراه با آن روند وارد معامله نمیشود، چرا که به تحلیل خود اعتماد کافی را ندارد، ولی پس از شروع حرکت و رشد چند درصدی قیمت، معاملهگر وارد بازار میشود و پس از کسب سود کوچکی از بازار سریعاً خارج میشود، ولی قیمت همچنان به روند صعودی خودش ادامه داده و بازده خوبی را میدهد، اما معاملهگر تنها بخش کوچکی از این بازدهی را توانسته است بگیرد که نشان دهنده شکاف بین میزان سود کسب شده و میزان رشد بازار وجود دارد. البته که نمیتوان کل روند را گرفت، اما میتوان بیشتر روند را گرفت.
برخی افراد دلیل این شکاف روانشناختی را به مسائلی چون باهوش بودن، تحصیلات، مدرک و… نسبت میدهند، اما بر اساس آمار بیشتر افرادی که در موقعیت شغلی مناسبی از لحاظ اجتماعی قرار دارند، جزو افرادی که در قشر بازنده بازار هستند قرار میگیرند. همچنین بازندگان اصلی بازار، تحلیلگرهایی هستند که صرفاً دیدگاه تحلیلی به بازار دارند و چندین نوع سبک متفاوتی از تحلیل تکنیکال یا تحلیل بنیادی و… را بلد هستند، اما توانایی کافی برای کسب سود را ندارند چرا که صرفا میخواهند تحلیل کنند و دنبال معامله نیستند.
علت اصلی شکست در بازارهای مالی، تحصیلات کم یا هوش کم نیست، بلکه علت اصلی در بُعد رفتاری معاملهگر است. عاملی که افراد را در قشر موفق بازار قرار میدهد، در واقع چارچوب فکری منحصربهفردشان است که باعث میشود فردی منضبط، دیدگاهی متفاوت نسبت باقی معاملهگران و همواره دیدگاهی منتقدانه داشته باشد.
همچنین افرادی که بیشتر انرژی خود را صرف آموزش میکنند، بیشتر از انتظارات خود در بازار متحمل ضرر میشوند، چرا که ماهیت معامله گری را نمیدانند، ماهیت معامله گری فضای متفاوتتری نسبت به باقی کسب و کار ها دارد، چرا که برای موفقیت در زمینه معاملهگری مستلزم توانایی کسب مهارت ریسک پذیری و مسئولیت پذیری است. البته ریسکپذیری و قبول کردن ریسک دو مقوله جدا از هم هستند، معاملهگر حرفهای بهمحض فعال شدن تریگر ورود به معامله، بدون استرس و راحت وارد معامله میشود و ریسک موجود در معامله باعث نمیشود که معاملهگر حرفهای انگیزه خود را برای معامله کردن از دست بدهد.
معاملهگر حرفهای از برآیند معاملات خود اطلاعات کافی و دقیق دارد و میداند که برآیند معاملات خود مثبت است، به خاطر همین موضوع مسئولیت ریسکی که در بازار انجام داده است را قبول میکند. یادگیری پذیرفتن ریسک، یکی از مهمترین مهارتهای معاملهگری است.
ماهیت معاملهگری و مفهوم ریسک پذیری
در روتین زندگی، فرآیند ریسکپذیری سختیهای خود را دارد، اما ریسکپذیری در معاملهگری نسبت به روتین زندگی، چند لول سختتر است چرا که ذهن انسان در طول مراحل تکامل، همواره در حال فرار از ترس و ریسک بوده تا بتواند زنده بماند. در واقع ذهن انسان آمادگیهای اولیه برای معاملهگری را ندارد که باید مهارت های مورد نیاز، یاد گرفته شود. بهصورت کلی بازار به کسی زیان نمیزند، بلکه تصمیم گیریهای فرد است که باعث میشود ضرر مالی و بعضاً ضررهای روحی متحمل شود.
در محیط معاملهگری، فرد باید ریسک پذیر عمل کند، همچنین افزایش دانش تحلیلی متضاد با ریسک پذیری است و با افزایش دانش تحلیلگری نمیتوان میزان ریسک پذیر بودن در بازار را افزایش داد.
انسان در مواجه با رویدادهای جدید زندگی که در گذشته تجربهای از آن نداشته است، خاطره جدیدی ثبت میکند و این خاطره جدید خود را در قالب انرژی ذهنی نشان میدهد. برخورد اولیه با بازار معمولاً منجر به ضررهای مالی شده و در ذهن انسان خود را در قالب انرژی منفی ذخیره میکند و باعث میشود فرد در تجارب معاملاتی بعدی خود، ریسک پذیر عمل نکند و در خلاف جهت این مهارت، معاملهگری حرکت کند.
برای اینکه معاملهگر بتواند به سود مستمر در بازارهای مالی برسد، نیاز به تغییر در طرز تفکر دارد. چرا که طرز تفکر باعث میشود معاملهگر تصمیم بگیرد و این تصمیم ممکن است برای فرد سود ده یا زیان ده باشد. در واقع معاملهگر برای کسب سود مستمر در بازار، باید ذهنیت و طرز تفکر بازاری داشته باشد و دنبال افزایش مهارتهای چون تکنیکال و. نباشد… چرا که بلد بودن یک سبک به معاملهگر کمک میکند تا بتواند به سود برسد؛ اما نداشتن چارچوب فکری مبتنی بازار، باعث میشود که نتوانید سود های کسب شده را بهدرستی مدیریت کنید.
بازار از متغیرهای متفاوتی نظیر متغیرهای کلان، بهداشتی، ژئوپلیتیکی و… تشکیل یافته است. همچنین هر فردی که در بازار معامله میکند، به خودی خود یک متغیر است چرا که طرز فکر متفاوتی دارد. همین موضوع باعث میشود که در بازارهای مالی، عدم قطعیت وجود داشته باشد و تا زمانی که معاملهگر نتوانسته است با این قاعده بازار کنار بیاید، نمیتواند با ترس خود مقابله کند.
معاملهگر بایستی به معامله کردن در ماهیت معامله گری یعنی عدم قطعیت، آگاهی داشته باشد و این ریسک را بپذیرد. هر معامله نتیجه غیرقطعی دارد، اگر معاملهگر این موضوع را بپذیرد، آنگاه آگاهانه یا ناآگاهانه از شرایطی که موجب ناراحتی فرد میشود بهراحتی کنار میاید. صرف تحلیل درست از بازار بهمنزله کسب سود مستمر از بازار نیست، بلکه برای کسب سود مستمر نیاز است تا مشکلاتی چون عدم اعتمادبهنفس، عدم عزتنفس و عدم انضباط را معاملهگر حل کند.
اگر تحلیل بازار با سبکهای را عامل کسب سود مستمر در نظر داشته باشید، همواره دنبال یادگیری متغیرهای دیگر بازار هستید که خود را با آن تجهیز کنید و بازهم میبینید که همچنان ضرر میکنید. این نشان میدهد که فرد توجه خود را به چیزی که باید توجه کند، نکرده است. اگر فکر میکنید که نمیتوانید به بازار اعتماد کنید، در واقع شما نمیتوانید به خودتان اعتماد کنید. چرا که ماهیت معامله گری، مدیریت کردن رفتار خود در بازار است.
برای اینکه بتوانید در بازارهای مالی، موفق شوید و به سود مستمر برسید، باید یکی از 2 راه زیر را انتخاب کنید.
1- شروع به یادگیری تمام متغیرهای بازار که هیچگاه نمیتوانید یاد بگیرید.
2- ریسک پذیر باشید تا بتوانید با شرایط عدم قطعیت بازار، کنار بیاید. همچنین زمانی که یاد میگیرید ریسک پذیر باشید با شرایطی چون توجیه ضرر، مقصر دانستن بازار، امید به سوددهی بازار و… را کنار گذاشته و معاملهگر حرفهای میشود.
خلاصه:
معاملهگران بنیادی بر اساس محاسبات ریاضی بر روی صورتهای مالی معامله میکنند و ماهیت معامله گری آنها بیشتر دارای قطعیت است، اما معامله گران تکنیکالی با احتمالات روبهرو هستند. یکی از معایب تحلیل بنیادی مشخص نبودن نقطه ورود، حد سود و حد ضرر است که این مشکل در واقع نقطه قوت معامله گران تکنیکالی است، چرا که هدف از بررسی رفتار قیمت، پیدا کردن نقطه ورود است. یکی از مشکلاتی که معمولاً معامله گران تکنیکالی با آن مواجه هستند، ورود سریع به بازار بهواسطه حس طمع و یا از دست دادن موقعیت معاملاتی بهواسطه حس ترس است. برای مدیریت احساساتی چون ترس و طمع، بایستی فرد بتواند رفتار خود را کنترل کند که همان روانشناسی معامله گری نام دارد.
روانشناسی معامله گری، بیشتر بر روی کنترل ذهن و طرز تفکر تمرکز دارد و در واقع مکمل سایر سبکهای تحلیلی است، یکی از مهمترین مهارتهای روانشناسی معامله گری، ریسک پذیری در بازار است. هر چه فرد ریسک پذیر باشد، میتواند با بازار بهتر ارتباط برقرار کند چرا که بازار قطعیت ندارد و قبول کردن این موضوع باعث میشود که فرد مسئولیت تمامی معاملات خود را بپذیرد و دیگر توجیهی برای ضررهای خود نداشته باشد.
سوالات متداول
1- چرا تحلیل تکنیکال بهتر از تحلیل بنیادی است؟
یکی از معایب تحلیل بنیادی مشخص نبودن نقطه ورود، حد سود و حد ضرر است که این مشکل در واقع نقطه قوت معامله گران تکنیکالی است، چرا که هدف از بررسی رفتار قیمت، پیدا کردن نقطه ورود است. همچنین ماهیت تحلیل بنیادی بر اساس قطعیت است، در حالی که تحلیل تکنیکال بر اساس احتمالات و عدم قطعیت صورت میگیرد، تحلیل تکنیکال نسبت به تحلیل بنیادی با واقعیت بازار یعنی عدم قطعیت بیشتر در ارتباط است.
2- ماهیت معامله گری چیست و چه کمکی به معاملهگر میکند؟
ماهیت معامله گری و مهمترین مهارت معامله گری در واقع ریسک پذیری است. ریسک پذیری به معنی قبول کردن عدم قطعیت بازار است. معاملهگر بایستی به معامله کردن در ماهیت معامله گری یعنی عدم قطعیت، آگاهی داشته باشد و این ریسک را بپذیرد، هر معامله، نتیجه غیرقطعی دارد، اگر معاملهگر این موضوع را بپذیرد، آنگاه آگاهانه یا ناآگاهانه از شرایطی که موجب ناراحتی فرد میشود بهراحتی کنار میاید.
کلمات کلیدی :
آموزش بورس، روانشناسی بازار، دوره روانشناسی معامله گری، روانشناسی معامله گری، رفتار پول، روانشناسی مالی، چارچوب فکری، اقلیت برنده، سود مستمر، خطاهای روانشناختی، چرخه های پولی، کنترل ترس درمعامله گری، کنترل طمع در معامله گری، محیط ذهنی، انرژی ذهنی، مدیریت معاملات، تئوری انتظار، معامله گری، بازارهای مالی، بورس، فارکس، محیط بیرونی، محیط روانی، رفتار قیمت، کریپتو، روانشناسی کریپتو، روانشناسی فارکس، روانشناسی بورس
Financial psychology, risk management ,Trades management, psychology, psychology of trading, mental environment, behavioral finance, ostrich effect, psychology of market, cognitive biases, frame of mind, Easy trading, money cycle, Expectancy theory
باسلام وممنون از مطالب ارزندتان که نقطه ضعف بسیاری از تریدرها مسایل روانشناسی می باشد ازجمله بنده بعنوان یک شاگرد بازارمالی
با سلام و وقت بخیر.
بله اکثر معامله گران به دلیل شناخت اشتباه از ماهیت بازار و اشنا نبودن به ویژگی های درونی خود، در بازار شکست میخورند.
خیلی خوب بود دید گاه من را تغییر داد تشکر از شما
خواهش میکنم 🙏