روانشناسی معامله گری- اقلیت برنده ها و اکثریت بازنده ها
1401-06-24 مجتبی لطیفی
مقدمه
بازارهای مالی مانند پازلی هستند که با استفاده از برخی ابزارهای پیشرفته میشود قطعات آن را تکمیل کرد اما نکته مهم این است که باید قطعههای پازل را در جای درست خود قرار دهیم. در واقع حتی اگر شخصی حرفهای آموزش دیده باشد و بررسیهای پیشرفته داشته باشد، تا نتواند این پازل ها را در جای صحیح خود قرار دهد موفق نخواهد شد. چیدن قطعات پازل درکنار هم به روانشناسی و فردیت هر شخص بر میگردد. بنابراین تصمیم گرفته شد که مجموعه مقالاتی تحت عنوان روان شناسی معامله گری منتشر شود که به بررسی جنبه های مختلف این علم پرداخته شود. لازم به ذکر است که این موضوع در بورس ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته است و به نظر نگارنده یکی از مواردی که هر معامله گر در کنار تحلیل تکنیکال، تحلیل تابلوخوانی، فیلترنویسی و تحلیل فاندامنتال باید فرا گیرد مسائل روانشناختی است. در این مقاله به نظم و انضباط شخصی و چگونگی غلبه کردن بر ترس های رفتاری پرداخته خواهد شد.
اقلیت برنده ها، اکثریت بازنده ها
بیش از 90 درصد معاملهگرها، روزانه ضرر میکنند و کسانی به سودهای مستمر روزانه و ماهانه میرسند که نگرشی بر اساس انضباط ذهنی و شخصیت شناسی داشته باشند.
افرادی که در زمینه بازارهای مالی از مشاوره و معرفی سهم ها توسط مشاوران (تحت عنوان سیگنال فروشی یا کانال VIP) استفاده میکنند نمی توانند سود کامل را کسب کنند (در صورتی که در بهترین حالت، مشاوره درستی داده شده باشد) زیرا هر شخص نسبت به فرد دیگر، در سطوح متفاوتی از خودشناسی است و این خودشناسی در مدیریت کردن پوزیشن ها تأثیر بسیاری دارد.
معامله گر های موفق پشت سیستم سحر و جادو نمی کنند بلکه نکته مشترک تمامی برنده ها، نظم شخصی، خویشتن داری و انعطاف پذیر بودن ذهن آنهاست بدین صورت که آنها استراتژی های خاصی ندارند بلکه ذات بازار را درک کرده اند که باعث افزایش اعتماد به نفس و کاهش ترس شان شده است.
یکی دیگر از نکات مشترک که بین دو گروه اقلیت و اکثریت وجود دارد استرس ضرر کردن است که اقلیت به سمت مباحث روانشناختی حرکت کرده و با شناخت خود جریان معاملاتی خود را بهبود داده اند (که البته این مورد در باهوشترین افراد هم چندین سال طول کشیده است) و اکثریت که بیشتر کنترل بیرونی دارند حرکت مارکت را اشتباه میدانند نه تحلیل خود را.
مورد دیگری که در اکثریت منابع تاکید میشود این است که معاملهگر نباید در فشار مالی باشد تا بتواند با تمرکز کافی معامله کند و هر معامله غلط مهری به اتمام زندگیاش نباشد. در غیر این صورت معاملهگر با اضطراب و استرس پا به مارکت گذاشته و اگر هم سودی کسب کند سریعاً از دست خواهد داد و شرایط رفتهرفته بدتر خواهد شد.
نظم شخصی، خویشتنداری، کنترل احساسات و انعطافپذیر بودن ویژگی ذاتی هر فرد نیست بلکه ویژگیهایی است که انسان در طول مسیر زندگی خود با سعی و خطا به دست می آورد که البته هزینه گزافی هم برای این مورد میپردازد و نهایت چیزی که به دست میآورند فردیت و الگوی فکری شخصی است.
هیچ معاملهگری موفق نمیشود مگر اینکه به حالتی برسد که بتواند از رفتار هیجانی جلوگیری کند، خطاهای مغز را کنترل کند و نظم شخصی داشته باشد.
افراد موفق از همان اول موفق نبوده اند بلکه در طول زمان به صورت سعی و خطا به مارکت تسلط پیدا میکنند.
داشتن نظم شخصی در مدیریت پوزیشن ها و کنترل کردن هیجانات در حرکات غیرمنتظره بسیار حیاتی است که رفته رفته در شخصیت خود فرد هم تأثیر میگذارد به صورتی که اعتمادبهنفس فرد افزایش یافته و موجب میشود فرد دور از مارکت نیز شخصیت خویشتنداری داشته باشد.
هرچقدر ویژگی های منفی نظیر نداشتن نظم، احساسی بودن و رفتار هیجانی در فرد به پایینترین حد خود برسد باعث افزایش اعتمادبهنفس شده و همیشه فرد رفتار مناسب را برای هر شرایطی نشان میدهد و با بالا رفتن اعتمادبهنفس، ترس و اضطراب فرد معاملهگر پایین میآید.
معاملهگر باید الگوی فکری مناسبی برای خود داشته باشد. نباید بهگونهای باشد که برای حرفهای خود و تحلیلهای خود دنبال تائید از معاملهگرهای دیگر یا سایر افراد باشد و باید عزتنفس خود را همراه با اعتمادبهنفس افزایش دهد تا بتواند به معاملهگری قهار تبدیل شود.
دقت شود که عزتنفس یعنی فرد به خود و فردیت خود باور داشته باشد ولی اعتمادبهنفس یعنی فرد در انجام کاری حرفهای باشد بهطوریکه گویا برای این کار زاده شده است.
افراد معاملهگر در ذهن خود فلسفهای برای زندگی کردن و فکر کردن بایستی داشته باشند یعنی چارچوبی برای خود داشته باشد و با رعایت کردن آن قوانین، باعث بالا رفتن اعتماد به خود و رسیدن به فردیت شوند. درواقع این رفتار حیاتیترین موضوع برای رسیدن به سود مستمر در مارکت و باقی ماندن در مارکت است.
منطقی است که انسان هنگام شکست همهچیز را کنار گذاشته و به داراییهای خود فکر کند چون هنوز زنده و سالم است و میتواند فکر کرده و تصمیم بگیرد و در آن موقع است که میفهمد قدرت تعقل مهمترین دارایی است که دارد.
اگر اشتباهی میکنید یا در معاملهای ضرر میکنید نباید خود را تنبیه کنید. بلکه صرفاً باید آن را قبول کنید و با قبول کردن باخت دیگر ترسی برای شما وجود نخواهد داشت و باعث میشود دیدتان به مارکت تغییر یابد
شکست خوردن و از دست دادن همهچیز باعث میشود فرد قوی شود چون دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد درنتیجه ترسی ندارد و هنگامیکه انسان چیزی برای از دست دادن نداشته باشد قوی میشود. این نوع بینش بیشتر شبیه اجباری بودن است چون دیگر انتخابی جز قوی شدن و تغییر الگوی فکری برای فرد باقی نمیماند و باعث میشود دیگر استرسی برای از دست دادن چیزهایی که دارد نداشته باشد و این شکستها و قوی شدنها باعث میشود تا انسان به خودشناسی برسد.
خلاصه:
تحلیل کردن کار راحتی است اما ترید کردن به خاطر اینکه ترس از دست دادن دارایی دارد کمی دشوار به نظر میرسد که فرد باید در این مورد کمی سنجیده عمل کرده و خویشتندار باشد و اشتباه خود را بپذیرد. این موارد ویژگی های اکتسابی نیستند که از ابتدا در فرد وجود داشته باشد و یادگرفتن این موارد به تجربه، تمرین و تکرار زیادی نیاز دارد. به همین دلیل، اکثر معاملهگرهای بازنده در 2 الی 3 سال اول معاملهگری خود، از بازار خارج میشوند چون ممکن است در فشار های مالی باشند یا هم این بازار زمین بازیشان نباشد. اما افرادی که به ثبات و پایداری میرسند قطعاً بعد از مدتها به الگوی فکری ثابتی در مارکت دست پیدا میکنند. ممکن است برخی در طول معاملهگری خود بارها همه چیز را از دست داده و دوباره از نو شروع کنند اما به خاطر اینکه هر بار آمادهتر و با دقت بیشتری ظاهر میشوند احتمال خطای خود را کمتر میکنند و به این نتیجه میرسد که همیشه مارکت ها در حال ریزش نیستند و روزهای خوب خواهد آمد و مهم آن است که برآیند معاملات او در روزهای مثبت و منفی، نسبت به سایر بازارهای موازی بهتر باشد.