1403-09-01 تیم LIVE TSE
اقلیت برنده ها و اکثریت بازنده ها – روانشناسی معامله گری
1401-06-24 مجتبی لطیفی
مقدمه
ماهیت بازارهای مالی چیست؟ قشر اکثریت برنده چه رفتاری از خود هنگام ضرر نشان میدهند؟ چگونه میتوان جزو اقلیت برنده ها، در بازارهای مالی بود؟ در این مقاله قصد داریم، به بررسی نیاز های اصلی معامله گران از جمله صبوری، نظم شخصی، عزت نفس، اعتماد به نفس و… بپردازیم. تا بتوانیم در بازار های مالی جزو قشر موفق یا همان جزو اقلیت برنده ها باشیم.
ماهیت بازارهای مالی
بازارهای مالی مانند پازلی هستند که با استفاده از برخی ابزارهای پیشرفته، میشود قطعات آن را تکمیل کرد. اما نکته مهم این است که باید قطعههای پازل را در جای درست خود قرار داد. در واقع حتی اگر شخصی حرفهای آموزش دیده باشد و بررسیهای پیشرفته داشته باشد، تا نتواند این قطعات این پازل را در جای صحیح خود قرار دهد، جزو اقلیت برنده نخواهد بود. چیدن قطعات پازل درکنار هم به روانشناسی و فردیت هر شخص بر میگردد.
برای اینکه در بازارهای مالی، معامله گران آماتور بتوانند به سطح حرفه ای برسند، باید داده و اطلاعات بسیاری را رصد کرده و سپس بتوانند با تحلیل آن، به معامله گری بپردازند. منظور از تحلیل داده ها، یعنی اینکه بتوانند با استفاده از مباحث اقتصاد، تحلیلی را ارائه دهند و سپس با استفاده از تکنیکال و تابلوخوانی، به معامله گری در بازار برسند.
معامله گران، برای اینکه بتوانند ارتباط درستی بین قطعات پازل ایجاد کنند، نیازمند فرا گرفتن روانشناسی معامله گری، که در واقع برای قطعات پازل، حکم قالب را دارد، برسند. در این مسیر، معامله گران نیاز به تغییر چارچوب فکری خود، شناخت خطاهای روانشناختی، راه های مقابله با ترس و طمع، درک روانشناسی مالی، درک چرخه های پولی برسند.
اقلیت برنده ها، اکثریت بازنده ها
بیش از 90 درصد معاملهگرها، روزانه ضرر میکنند و کسانی به سودهای مستمر روزانه و ماهانه میرسند، که نگرشی بر اساس انضباط ذهنی و سیستم معامله گری رسیده باشند.
افرادی که در زمینه بازارهای مالی از مشاوره و معرفی سهم ها توسط مشاوران (تحت عنوان سیگنال فروشی یا کانال VIP) استفاده میکنند، نمی توانند سود کامل را کسب کنند. زیرا هر شخص نسبت به فرد دیگر، در سطوح متفاوتی از خودشناسی است و این خودشناسی در مدیریت کردن موقعیت های معامله گری تأثیر بسزای دارد.
اکثریت بازنده ها، جزو قشری از جامعه هستند که مسئولیت معامله گری خود را به عهده نمیگیرند و همواره عوامل بیرونی را مقصر اصلی ضرر خود در معامله گری میدانند. در مقابل اقلیت برنده ها جزو قشری از جامعه هستند که تمام کمال مسئولیت معامله گری خود به عهده خودشان است و در صورت ضرر، مقصر اصلی را خودشان میداند و همواره دنبال آموزش هستند.
اقلیت برنده
معامله گران موفق پشت سیستم سحر و جادو نمی کنند، بلکه نکته مشترک اقلیت برنده ها، نظم شخصی، عزت نفس و انعطاف پذیر بودن ذهن آنها است. بدین صورت که آنها استراتژی های خاصی ندارند، بلکه ماهیت بازار را درک کرده اند که باعث افزایش اعتماد به نفس و کاهش ترس در معامله گری شده است.
یکی دیگر از نکات مشترک که بین دو گروه اقلیت برنده و اکثریت بازنده وجود دارد، ترس از ضرر کردن است. اقلیت برنده به سمت آموزش مباحث روانشناختی میروند و با شناخت خود جریان معاملاتی خود را بهبود میبخشند که این مورد در باهوشترین افراد هم چندین سال طول میکشد.
اکثریت بازنده ها که بیشتر کنترل بیرونی دارند، اغلب حرکت مارکت را اشتباه میداند و در توانایی های خود شک ندارند که به خطای روانشناختی اثر دانینگ کروگر دچار میشوند.
مورد دیگری که در اکثریت منابع تاکید میشود این است که معاملهگر نباید در فشار مالی باشد، تا بتواند با تمرکز کافی معامله کند. چرا که هر معامله ضررده مهری به اتمام زندگیاش است. در این صورت معاملهگر با اضطراب و استرس پا به مارکت گذاشته و اگر هم سودی کسب کند سریعاً از دست خواهد داد و شرایط رفتهرفته بدتر خواهد شد.
چگونه جزو اقلیت برنده باشیم؟
نظم شخصی، عزت نفس، کنترل احساسات و انعطافپذیر بودن ویژگی ذاتی هر فرد نیست بلکه ویژگیهای اکتسابی است که انسان در طول مسیر زندگی خود با سعی و خطا به دست می آورد. البته هزینه گزافی هم برای این مورد میپردازد و نهایت چیزی که به دست میآورند فردیت و الگوی فکری شخصی است.
هیچ معاملهگری موفق نمیشود مگر اینکه به حالتی برسد که بتواند از رفتار هیجانی جلوگیری کند، خطاهای مغز را کنترل کند و نظم شخصی داشته باشد.
افراد موفق از همان ابتدا موفق نبوده اند، بلکه در طول زمان با تمرین و ممارست به درک رفتار بازار رسیده اند.
داشتن نظم شخصی در مدیریت موقعیت های معاملاتی و کنترل کردن هیجانات در حرکات غیرمنتظره بسیار حیاتی است، که رفته رفته در شخصیت خود فرد هم تأثیر میگذارد به صورتی که اعتمادبهنفس فرد افزایش یافته و موجب میشود فرد دور از مارکت نیز شخصیت خویشتنداری داشته باشد.
هرچقدر ویژگی های منفی نظیر نداشتن نظم، کنترل احساسات و رفتار هیجانی در فرد به پایینترین حد خود برسدف باعث افزایش عزت نفس شده و همواره فرد رفتار مناسب را برای هر شرایطی نشان میدهد و با بالا رفتن عزت نفس، ترس و اضطراب معاملهگر پایین میآید.
معاملهگر باید الگوی فکری مناسبی برای خود داشته باشد. نباید بهگونهای باشد که برای حرفهای خود و تحلیلهای خود دنبال تائید از معاملهگرهای دیگر یا سایر افراد باشد و باید عزت نفس خود را همراه با اعتماد به نفس افزایش دهد تا بتواند به معاملهگری قهار تبدیل شود.
همچنین عزت نفس یعنی فرد به خود و فردیت خود باور داشته باشد، ولی اعتمادبهنفس یعنی فرد در انجام کاری حرفهای باشد بهطوریذکه گویا برای این کار زاده شده است.
افراد معاملهگر در ذهن خود فلسفهای برای زندگی کردن و فکر کردن بایستی داشته باشند. یعنی چارچوبی برای خود داشته و با رعایت کردن آن قوانین، باعث بالا رفتن اعتماد به خود و رسیدن به فردیت شوند. در واقع این رفتار حیاتیترین موضوع برای رسیدن به سود مستمر در بازار و باقی ماندن در بازار است.
رفتار اقلیت برنده هنگام ضرر چگونه است؟
منطقی است که انسان هنگام شکست همهچیز را کنار گذاشته و به داراییهای خود فکر کند، چرا که هنوز زنده و سالم است و میتواند فکر کرده و تصمیم بگیرد و در آن موقع است که میفهمد قدرت فکر کردن مهمترین دارایی است که دارد.
اگر معامله گر اشتباه میکند، یا در معاملهای ضرر میکند نباید خود را تنبیه کند؛ چرا که باعث نابود شدن عزت نفس خود میشود. بلکه صرفاً باید آن را قبول کرده و با قبول کردن باخت، دیگر ترسی برای معامله گر وجود نخواهد داشت و باعث میشود دیدگاه متفاوتی نسبت به بازار داشته باشند.
شکست خوردن و از دست دادن همهچیز باعث میشود فرد قوی شود، چون دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد. در نتیجه ترسی ندارد و هنگامیکه انسان چیزی برای از دست دادن نداشته باشد قوی میشود. این نوع بینش بیشتر شبیه اجباری بودن است چون دیگر انتخابی جز قوی شدن و تغییر الگوی فکری برای فرد باقی نمیماند و باعث میشود دیگر استرسی برای از دست دادن چیزهایی که دارد، نداشته باشد و این شکستها و قوی شدنها باعث میشود تا انسان به خودشناسی برسد.
خلاصه:
تحلیل کردن کار راحتی است اما معامله گری به خاطر اینکه ترس از دست دادن دارایی دارد، کمی دشوار به نظر میرسد. فرد باید در معامله گری کمی سنجیده عمل کرده و خویشتندار باشد و اشتباه خود را بپذیرد. این موارد ویژگی های اکتسابی هستند که از ابتدا در فرد وجود ندارد و یادگرفتن این موارد نیاز به تجربه، تمرین و تکرار زیادی نیاز دارد. به همین دلیل، اکثریت بازنده ها در 2 الی 3 سال اول معاملهگری خود، از بازار خارج میشوند چون ممکن است در فشار های مالی باشند یا هم این بازار زمین بازیشان نباشد.
اما افرادی که به ثبات و پایداری میرسند قطعاً بعد از مدتها به الگوی فکری ثابتی در مارکت دست پیدا میکنند. ممکن است برخی در طول معاملهگری خود بارها همه چیز را از دست داده و دوباره از نو شروع کنند، اما به خاطر اینکه هر بار آمادهتر و با دقت بیشتری ظاهر میشوند احتمال خطای خود را کمتر میکنند و به این نتیجه میرسند، که همیشه بازار در حال ریزش نیستند و روزهای خوب خواهد آمد و مهم آن است که برآیند معاملات فرد در روزهای مثبت و منفی، نسبت به سایر بازارهای موازی بهتر باشد.
سوالات متداول
1- چگونه میتوان جزو اقلیت برنده بود؟
برای اینکه در بازار های مالی، جزو قشر موفق جامعه معامله گری، یا همان 5درصد برنده در بازارهای مالی بود، بایستی اطلاعات و داده های بازار را مانند قطعات پازل، کنار هم گذاشته و سپس به معامله گری پرداخت. چرا که زمانی میتوان حرفه ای بود که ریسک کنترل شده، انجام داد.
2- معامله گر حرفه ای، زمانی که ضرر کند ازخود چه واکنشی نشان میدهد؟
ضرر کردن، بخشی از بازار است. هنگامی که معامله گر ضرر میکند، نباید با خود اشتباه رفتار کند چرا که باعث از دست رفتن عزت نفس میشود. شیوه برخورد درست با خود، این است که فرد، به دارایی های که دارد فکر کند. منظور از دارایی، ثروت نیست، قدرت فکر کردن و قدرت انتخاب اصلی ترین دارایی هر فرد است. معامله گر حرفه ای زمانی که متحمل ضرر میشود، با اگاهی از علت ضرر شروع به برطرف کردن مشکلات روانشناختی خود کرده و سپس به معامله گری ادامه میدهد.
کلمات کلیدی:
آموزش بورس، دوره روانشناسی معامله گری، روانشناسی معامله گری، روانشناسی بازار، رفتار پول، روانشناسی مالی، چارچوب فکری، اکثریت بازنده، سود مستمر، خطاهای روانشناختی، اثر دانینگ کروگر، اثر شتر مرغی، چرخه های پولی، کنترل ترس درمعامله گری، کنترل طمع در معامله گری، مدیریت معاملات، تئوری انتظار، معامله گری، بازارهای مالی، بورس، فارکس، کریپتو، روانشناسی کریپتو، روانشناسی فارکس، معامله گری آسان، Financial psychology, risk management ,Trades management, psychology, psychology of trading, behavioral finance, ostrich effect, cognitive biases